[فعل]

to try on

/traɪ ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: tried on] [گذشته: tried on] [گذشته کامل: tried on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پوشیدن امتحان کردن (لباس و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرو کردن
مترادف و متضاد put on
to try something on
چیزی را پوشیدن/امتحان کردن
  • 1. Could I try this dress on, please?
    1. (آیا) می‌توانم این لباس را امتحان کنم [بپوشم]؟
  • 2. Try the shoes on before you buy them.
    2. قبل از خریدن، کفش‌ها را بپوش.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان