Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پوشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to try on
/traɪ ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: tried on]
[گذشته: tried on]
[گذشته کامل: tried on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پوشیدن
امتحان کردن (لباس و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرو کردن
مترادف و متضاد
put on
to try something on
چیزی را پوشیدن/امتحان کردن
1. Could I try this dress on, please?
1. (آیا) میتوانم این لباس را امتحان کنم [بپوشم]؟
2. Try the shoes on before you buy them.
2. قبل از خریدن، کفشها را بپوش.
تصاویر
کلمات نزدیک
try
truthfulness
truthfully
truthful
truth
try one's hand at something
try out
trying
tryst
tsarist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان