[اسم]

tub

/tʌb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لگن طشت، سطل

  • 1.There were tubs of flowers on the balcony.
    1. طشت‌هایی پر از گل روی بالکن قرار داشت.

2 وان حمام

معادل ها در دیکشنری فارسی: وان حمام وان
مترادف و متضاد bathtub
  • 1.The bathroom has a shower and tub.
    1. حمام یک دوش و یک وان دارد.

3 قوطی (پلاستیکی یا مقوایی) محفظه

a tub of margarine
یک قوطی کره گیاهی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان