[اسم]

TV dinner

/ˌtiː viː ˈdɪnər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غذای منجمد غذای آماده، خوراک پخته و یخ زده

  • 1.After work, I would come home to my lonely apartment and pop a TV dinner in the microwave.
    1. بعد از کار، به آپارتمان تنهایم برمی گردم و غذای منجمدی را در مایکروویو می گذارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان