[فعل]

to unbend

/ˌʌnˈbend/
فعل گذرا
[گذشته: unbent] [گذشته: unbent] [گذشته کامل: unbent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صاف کردن راست کردن

2 آسودن بی‌خیال بودن، راحت گرفتن

  • 1.He could be fun if he’d unbend a little.
    1. او می‌تواند آدم باحالی باشد اگر فقط کمی بی‌خیال باشد [راحت بگیرد].

3 باز کردن (بادبان، طناب و ...)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان