[صفت]

unblinking

/ʌnˈblɪŋkɪŋ/
قابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صاف و صادق رک و راست

2 بدون

3 بدون پلک زدن خیره (نگاه)

formal
  • 1.His father’s unblinking gaze was fixed on the fire.
    1. نگاه خیره پدرش به آتش دوخته شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان