[صفت]

uncontrollable

/ˌʌnkənˈtroʊləbl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more uncontrollable] [حالت عالی: most uncontrollable]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غیرقابل کنترل غیرقابل جلوگیری

معادل ها در دیکشنری فارسی: غیر قابل کنترل
  • 1.I suddenly got an uncontrollable urge to sneeze.
    1. من ناگهان نیازی غیرقابل کنترل برای عطسه کردن پیدا کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان