[اسم]

unconsciousness

/ʌnˈkɑːnʃəsnəs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیهوشی اغما

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیهوشی
  • 1.He had lapsed into unconsciousness.
    1. او در اغما فرو رفته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان