[صفت]

unconnected

/ˌʌnkəˈnektɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unconnected] [حالت عالی: most unconnected]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نامتصل جدا، وصل‌نشده

مترادف و متضاد linked
  • 1.The wire was left unconnected.
    1. سیم نامتصل باقی مانده بود.

2 نامرتبط نامربوط، جداگانه

مترادف و متضاد connected
  • 1.The two crimes are apparently unconnected.
    1. دو جرم ظاهراً نامرتبط بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان