Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باز کردن
2 . برگرداندن (به حالت قبلی)
3 . شکافتن (دوختودوز)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to undo
/ənˈdu/
فعل گذرا
[گذشته: undid]
[گذشته: undid]
[گذشته کامل: undone]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باز کردن
1.Can someone help me undo my seat belt?
1. آیا کسی میتواند به من کمک کند که کمربند ایمنیام را باز کنم؟
2.Can you undo this knot for me?
2. میتوانی این گره را برای من باز کنی؟
3.I took off my hat and undid my coat.
3. من کلاهم را در آوردم و دکمههای کتم را باز کردم.
2
برگرداندن (به حالت قبلی)
1.You need to undo that change.
1. باید آن تغییر را به حالت قبل برگردانی.
3
شکافتن (دوختودوز)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکافتن
تصاویر
کلمات نزدیک
undivided
undisturbed
undisputed
undisguised
undiscovered
undo your top button.
undoing
undone
undoubted
undoubtedly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان