[فعل]

to undo

/ənˈdu/
فعل گذرا
[گذشته: undid] [گذشته: undid] [گذشته کامل: undone]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باز کردن

  • 1.Can someone help me undo my seat belt?
    1. آیا کسی می‌تواند به من کمک کند که کمربند ایمنی‌ام را باز کنم؟
  • 2.Can you undo this knot for me?
    2. می‌توانی این گره را برای من باز کنی؟
  • 3.I took off my hat and undid my coat.
    3. من کلاهم را در آوردم و دکمه‌های کتم را باز کردم.

2 برگرداندن (به حالت قبلی)

  • 1.You need to undo that change.
    1. باید آن تغییر را به حالت قبل برگردانی.

3 شکافتن (دوخت‌ودوز)

معادل ها در دیکشنری فارسی: شکافتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان