[صفت]

united

/jʊˈnɑɪt̬.ɪd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متحد متفق

معادل ها در دیکشنری فارسی: متفق متحد
  • 1.Democrats seemed united in favor of the resolution.
    1. دموکرات ها بنظر در باب قطعنامه متفق بودند.
  • 2.It was the first film festival to take place in a united Germany.
    2. اولین همایش فیلم بود که در یک آلمان متحد برگزار می شد.
  • 3.we are united in sorrow and joy.
    3. ما در غم و شادی (با یکدیگر) متحد هستیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان