Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متحد شدن
2 . متحد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to unite
/ˈjuˌnaɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: united]
[گذشته: united]
[گذشته کامل: united]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متحد شدن
یکی شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوش خوردن
متحد شدن
مترادف و متضاد
join
unify
divide
separate
1.The thirteen colonies united to form one country.
1. سیزده مستعمره متحد شدند تا یک کشور (واحد) تشکیل دهند.
2
متحد کردن
یکی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متحد کردن
مترادف و متضاد
merge
1.America and Russia were united against a common enemy in World War II.
1. آمریکا و روسیه در جنگ جهانی دوم علیه یک دشمن مشترک متحد شدند.
2.Matrimony united two famous Virginia families.
2. ازدواج دو خانواده مشهور ویرجینیایی را یکی کرد.
3.We need a leader who can unite the party.
3. ما به رهبری نیاز داریم که حزب را متحد کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
unitary
unit trust
unit of measurement
unit
unison
united
united arab emirates
united kingdom
united nations
united states of america
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان