[صفت]

unmoved

/ˌʌnˈmuːvd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unmoved] [حالت عالی: most unmoved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحت‌تأثیر قرارنگرفته بی‌تفاوت

  • 1.She pleaded with him but he remained unmoved.
    1. او التماسش را کرد، اما او بی‌تفاوت باقی ماند.

2 مصمم استوار

  • 1.Her opponents were unmoved and planned to return to court.
    1. رقبای او مصمم بودند و قصد داشتند به دادگاه برگردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان