[صفت]

unrelated

/ˌʌnrɪˈleɪtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unrelated] [حالت عالی: most unrelated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غیرمرتبط نامربوط

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌ارتباط بی‌ربط نامربوط
مترادف و متضاد unconnected related
  • 1.Of the six cancer patients, two died of unrelated causes.
    1. از شش بیمار سرطانی، دو نفر به دلایلی نامربوط فوت کردند.
  • 2.Police said his death was unrelated to the attack.
    2. پلیس گفت مرگ او به حمله نامرتبط بوده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان