[صفت]

unrelenting

/ˌʌnrɪˈlentɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unrelenting] [حالت عالی: most unrelenting]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرسخت تسلیم‌ناپذیر، استوار

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیگیر
formal
مترادف و متضاد relentless
  • 1.She is one of the President's most unrelenting critics.
    1. او یکی از سرسخت‌ترین منتقدهای رئیس‌جمهور است.

2 بی‌وقفه مداوم، بی‌امان، پیوسته

formal
مترادف و متضاد relentless
  • 1.The heat was unrelenting.
    1. گرما بی‌امان بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان