[صفت]

unsettled

/ʌnsˈɛɾəld/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unsettled] [حالت عالی: most unsettled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متغیر بی‌ثبات، ناپایدار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌ثبات ناپایدار
  • 1.The weather has been very unsettled.
    1. آب و هوا بسیار متغیر [ناپایدار] بود.

2 آشفته مغشوش، مضطرب، آشوب

  • 1.These were difficult and unsettled times.
    1. دوران سخت و مشوشی بود.
unsettled stomach
دل آشوب
  • My stomach’s a bit unsettled after all that rich food.
    بعد از آن همه غذای سنگین، دلم آشوب است.

3 حل‌نشده تصمیم گرفته نشده

مترادف و متضاد unresolved
  • 1.The dispute remains unsettled.
    1. مباحثه (همچنان) حل‌نشده باقی می‌ماند.

4 پرداخت‌نشده واریزنشده

5 بدون سکنه غیر مسکونی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان