[صفت]

unstable

/ənˈsteɪbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unstable] [حالت عالی: most unstable]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی ثبات متزلزل، ناپایدار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌ثبات ناپایدار متزلزل
مترادف و متضاد shaky unsteady volatile stable steady
  • 1.Cathy's balance became unstable because she was very weary.
    1. تعادل "کتی" متزلزل شد چون او خیلی خسته بود.
  • 2.I could detect that the drinking glass was unstable and about to fall.
    2. می‌توانستم تشخیص دهم که لیوان نوشیدنی متزلزل و در حال افتادن بود.
  • 3.Some unstable people may panic when they find themselves in trouble.
    3. برخی افراد بی‌ثبات ممکن است هنگامی که خود را در دردسر می‌بینند وحشت کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان