Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بی ثبات
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
unstable
/ənˈsteɪbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unstable]
[حالت عالی: most unstable]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بی ثبات
متزلزل، ناپایدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیثبات
ناپایدار
متزلزل
مترادف و متضاد
shaky
unsteady
volatile
stable
steady
1.Cathy's balance became unstable because she was very weary.
1. تعادل "کتی" متزلزل شد چون او خیلی خسته بود.
2.I could detect that the drinking glass was unstable and about to fall.
2. میتوانستم تشخیص دهم که لیوان نوشیدنی متزلزل و در حال افتادن بود.
3.Some unstable people may panic when they find themselves in trouble.
3. برخی افراد بیثبات ممکن است هنگامی که خود را در دردسر میبینند وحشت کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
unspoken
unspoiled
unspecified
unspeakable
unsound
unstained
unstated
unsteady
unsteady start
unstoppable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان