[صفت]

unused

/ˌʌnˈjuːzd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more unused] [حالت عالی: most unused]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استفاده‌نشده به‌کارگرفته‌نشده، به‌کارنرفته

معادل ها در دیکشنری فارسی: بلااستفاده
  • 1.The house was left unused for most of the year.
    1. (آن) خانه بیشتر سال استفاده‌نشده باقی ماند.

2 نامأنوس خونگرفته، ناآشنا، عادت‌نکرده

  • 1.Mother was entirely unused to such hard work.
    1. مادر کاملاً به آن‌طور کار سخت خونگرفته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان