[عبارت]

up to

/ʌp tu/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انتخاب (چیزی بر عهده کسی بودن) وظیفه (چیزی به گردن کسی بودن)

  • 1.It’s up to you whether to get the blue one or the red one.
    1. انتخاب با [دست] خودت است که آن آبیه را بگیری یا آن قرمزه را.

2 تا

up to now
تا الان
  • Up to now, she has worked very hard.
    تا الان، او سخت کار کرده است.

3 به اندازه تا

  • 1.Up to 300 people came to the meeting.
    1. به اندازه 300 نفر در جلسه شرکت کردند.

4 مشغول کاری بودن در حال انجام کاری بودن، مشغول کاری مشکوک بودن

informal
  • 1.What is that man up to?
    1. آن مرد مشغول چه کاری است؟

5 حس و حال چیزی را داشتن

informal
to be up to doing something
حس و حال انجام شدن
  • Are you up to going to the movies?
    حس و حال سینما رفتن را داری؟

6 از سلامت کافی برخوردار بودن (برای انجام کاری) توانایی لازم را داشتن

informal
to be up to doing something
برای انجام کاری از سلامت کافی برخوردار بودن
  • Are you up to walking to the store after your surgery?
    پس از عمل جراحی‌ات، از سلامتی کافی برای پیاده به مغازه رفتن برخوردار خواهی بود؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان