[عبارت]

up to one's neck

/ʌp tu wʌnz nɛk/

1 تا خرخره غرق چیزی بودن سخت مشغول کاری بودن

مترادف و متضاد up to one's ears
  • 1.I can't come to the meeting. I'm up to my neck in these reports.
    1. من نمی توانم به جلسه بیایم. من سخت مشغول نوشتن این گزارش ها هستم.
  • 2.Mary is up to her neck in her work.
    2. "ماری" تا خرخره غرق در کارش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان