Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از ریشه کندن
2 . ریشهکن کردن
3 . وادار به نقل مکان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to uproot
/ˌʌpˈruːt/
فعل گذرا
[گذشته: uprooted]
[گذشته: uprooted]
[گذشته کامل: uprooted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از ریشه کندن
از ریشه درآوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از بیخ و بن کندن
از ریشه کندن
وجین کردن
استیصال
1.The storm uprooted a number of large trees.
1. توفان تعدادی از درختهای تنومند را از ریشه درآورده بود.
2
ریشهکن کردن
نابود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریشهکن کردن
3
وادار به نقل مکان کردن
به اجبار نقل مکان کردن
1.We decided to uproot and head for Scotland.
1. ما تصمیم گرفتیم (به اجبار) نقل مکان کنیم و به سمت اسکاتلند برویم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
uprise
uprightly
upright
upraise
upper side
upscale
upset
upsetting
upside
upside-down
کلمات نزدیک
uproariously
uproarious
uproar
upriver
uprising
ups
ups and downs
upscale neighborhood
upset
upset stomach
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان