[صفت]

upset

/ʌpˈset/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more upset] [حالت عالی: most upset]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناراحت دلخور

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناراحت
مترادف و متضاد discomposed distressed perturbed troubled calm about unperturbed
  • 1.Mike got very upset when I told him the news.
    1. وقتی که خبر را به او دادم، "مایک" بسیار ناراحت شد.
to be/get upset about something
ناراحت بودن/شدن درباره چیزی
  • 1. There's no point getting upset about it.
    1. ناراحت شدن درباره آن هیچ فایده‌ای ندارد.
  • 2. They'd had an argument and she was still upset about it.
    2. آنها جر و بحثی با هم داشتند و او هنوز در این باره دلخور بود.
to be upset that…
ناراحت بودن که ...
  • She was upset that he had left without saying goodbye.
    او ناراحت بود که او بدون خداحافظی کردن رفته بود.

2 آشوب (دل) به‌هم‌خورده (دل)

معادل ها در دیکشنری فارسی: منقلب
an upset stomach
دل به‌هم‌خوردگی
  • I've been off work with an upset stomach.
    من به خاطر دل به‌هم‌خوردگی سرکار نرفته‌ام.
[فعل]

to upset

/ʌpˈset/
فعل گذرا
[گذشته: upset] [گذشته: upset] [گذشته کامل: upset]

3 ناراحت کردن دلخور کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناراحت کردن
to upset somebody
کسی را ناراحت کردن
  • The phone call had clearly upset her.
    تماس تلفنی آشکارا او را ناراحت کرده بود.
it upsets somebody that…
کسی را ناراحت کردن که ...
  • It upset him that nobody had bothered to tell him about it.
    این که هیچکس به خودش زحمت نداد که درباره‌اش به او چیزی بگوید ناراحتش می‌کند.
it upsets somebody to do something
انجام کاری کسی را ناراحت کردن
  • It upsets me to think of her all alone in that big house.
    من را ناراحت می‌کند که به او فکر کنم که تنهای تنها در آن خانه درندشت است.

4 مختل کردن بهم زدن

to upset a plan/situation ...
برنامه/وضعیت و... را مختل کردن
  • The bad weather upset our plan for the weekend.
    هوای بد برنامه ما را برای آخر هفته مختل کرد.
[اسم]

upset

/ˈʌpset/
غیرقابل شمارش

5 آشفتگی نابسامانی، اختلال

  • 1.How much upset will the new monitoring procedures cause?
    1. فرایندهای بازرسی جدید چقدر اختلال ایجاد خواهد کرد؟
  • 2.The company has survived the recent upset in share prices.
    2. شرکت از نابسامانی‌های اخیر در قیمت سهام نجات یافته‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان