1
کاسه کوزه های کسی را برهم زدن
نقشه های کسی را نقش بر آب کردن
1.Everything was going well at the company until he came along and upset the apple cart.
1.
همه چیز داشت در شرکت خوب پیش می رفت تا اینکه او سر و کله اش پیدا شد و کاسه کوزه ها را بر هم زد.
توضیح درباره اصطلاح upset the apple cart
در گذشته، میوه فروش ها سیب ها را روی گاری به صورت منظم و هرمی شکل می چیدند و وقتی یک نفر بدون توجه و با بی دقتی سیبی را برمیداشت کل سیب ها روی زمین می ریختند. برای همین وقتی کسی برنامه شخصی را بهم می زند و عملی بی فکرانه و با بی دقتی انجام می دهد می گویند "گاری سیب را بهم زده است".