Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گیاهخوار
2 . گیاهخوار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
vegetarian
/ˌvedʒ.əˈter.iː.ən/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گیاهخوار
(مرتبط با سبزی خواری)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گیاهخوار
1.He decided in college to go vegetarian.
1. او در کالج تصمیم گرفت که گیاهخوار شود.
2.vegetarian food
2. غذای گیاهخواری [غذای بدون گوشت]
[اسم]
vegetarian
/ˌvedʒ.əˈter.iː.ən/
قابل شمارش
2
گیاهخوار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گیاهخوار
1.All her children are vegetarian .
1. همه بچههای او گیاهخوار هستند.
2.We feel a lot better since we became vegetarians.
2. از زمانی که گیاهخوار شدیم، حس خیلی بهتری داریم.
تصاویر
کلمات نزدیک
vegetable oil
vegetable
vegan
vega
veg
vegetarianism
vegetate
vegetation
vegetative
vegetative state
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان