[اسم]

vegetable

/ˈvedʒtəbl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سبزیجات گیاه خوراکی، سبزی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سبزیجات نباتی گیاه
مترادف و متضاد edible plant green herb veggie
fresh/raw/organic/green ... vegetable
سبزیجات تازه/خام/ارگانیک/سبز و...
  • Raw vegetables contain more vitamins than cooked vegetables.
    سبزیجات خام ویتامین‌های بیشتری نسبت به سبزیجات پخته شده دارند.
vegetable oil/soup/garden
روغن/سوپ/باغ سبزیجات
  • I think I’ll have the vegetable soup.
    فکر کنم من سوپ سبزیجات بخورم.
to grow vegetables
سبزیجات کاشتن [پرورش دادن]
  • If we had a garden, we could grow our own vegetables.
    اگر یک باغ داشتیم، می‌توانستیم سبزیجات خودمان را بکاریم.
کاربرد اسم vegetable به معنای سبزیجات، سبزی یا گیاه خوراکی
اسم vegetable در فارسی به معنای "سبزیجات" ، "سبزی" یا "گیاه خوراکی" است. به یک گیاه یا بخش‌هایی از یک گیاه که برای انسان‌ها قابل خوردن باشد، "vegetable" یا "سبزیجات" گفته می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان