[اسم]

vehicle

/ˈviː.ə.kəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وسیله نقلیه

معادل ها در دیکشنری فارسی: وسایل نقلیه
formal
مترادف و متضاد automobile means of transport motor vehicle
  • 1.The driver lost control of the vehicle and hit a tree.
    1. راننده، کنترل وسیله نقلیه را از دست داد و به درخت زد.

2 وسیله (برای بیان، توصیف و ...) راه، ابزار

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان