[اسم]

vein

/veɪn/
قابل شمارش

1 رگه

معادل ها در دیکشنری فارسی: رگه
مترادف و متضاد layer line thread
  • 1.A vein of lunacy seemed to run in the family.
    1. به نظر می‌رسید رگه‌ای از جنون در این خانواده ارثی است.
  • 2.Explorations disclosed the rich vein of copper in the mountain.
    2. اکتشافات رگه غنی از مس را در دل کوه کشف کرد.

2 رگ سیاهرگ، ورید

معادل ها در دیکشنری فارسی: رگ ورید سیاهرگ
  • 1.Mario's wrist was severely cut by the rock, causing his vein to bleed heavily.
    1. مچ "ماریو" به شدت با سنگ بریده شد و باعث شد رگش به شدت خونریزی کند.

3 رگبرگ (گیاه‌شناسی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: رگبرگ
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان