[اسم]

video

/ˈvɪd.iːˌoʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ویدیو فیلم

معادل ها در دیکشنری فارسی: تصویری ویدیویی ویدیو
  • 1.They showed me their wedding video.
    1. آنها ویدیو عروسی‌شان را به من نشان دادند.
to hire/rent a video
ویدیو کرایه کردن/اجاره کردن
  • How much does it cost to hire videos?
    ویدیو کرایه کردن هزینه‌اش چقدر می‌شود؟
to watch a video
ویدیو تماشا کردن
  • Let’s stay at home and watch a video.
    بیا خانه بمانیم و یک ویدیو تماشا کنیم.
to rewind the video
ویدیو را عقب بردن
  • Rewind the video right to the beginning.
    ویدیو را تا اول عقب ببر.
to make a video
فیلم گرفتن
  • The school will be making a video of the play.
    مدرسه از این نمایش فیلم خواهد گرفت.
to release on video
ویدیوی فیلمی به بازار آمدن
  • The movie has not yet been released on video.
    فیلم هنوز ویدیواش به بازار نیامده است.
a video clip
یک ویدیو کلیپ
  • You can download video clips from the Internet.
    شما می‌توانید از اینترنت ویدیو کلیپ دانلود کنید.
video recorder
دستگاه (ضبط و پخش) ویدیو

2 ضبط فیلم

video equipment
تجهیزات ضبط فیلم
[فعل]

to video

/ˈvɪd.iːˌoʊ/
فعل گذرا
[گذشته: videoed] [گذشته: videoed] [گذشته کامل: videoed]

3 ضبط کردن فیلم گرفتن، فیلمبرداری کردن

مترادف و متضاد videotape
to video something/somebody
چیزی/کسی فیلم گرفتن [ضبط کردن]
  • 1. He videoed our wedding.
    1. او از عروسی ما فیلم گرفت.
  • 2. To video a TV program
    2. ضبط کردن یک برنامه تلویزیونی
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان