[قید]

voluntarily

/ˌvɑːlənˈterəli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به اختیار خود از روی اراده، داوطلبانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: آزادانه داوطلبانه
مترادف و متضاد willingly
  • 1.She left the job voluntarily.
    1. او به اختیار شغلش را رها کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان