Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . توده کوچک
2 . فشردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
wad
/wɑd/
قابل شمارش
[جمع: wads]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
توده کوچک
دسته (اسکناس)، گلوله، مچاله
مترادف و متضاد
bit
chunk
lump
1.He pulled a wad of dollar bills out of his pocket.
1. او اسکناس دلار مچالهای را از جیبش درآورد.
2.To decrease the effects of the pressure, the diver put wads of cotton in his ears.
2. برای کاهش اثرات فشار، غواص توده های کوچکی از پنبه به درون گوش هایش گذاشت.
[فعل]
to wad
/wɑd/
فعل گذرا
[گذشته: wadded]
[گذشته: wadded]
[گذشته کامل: wadded]
صرف فعل
2
فشردن
مترادف و متضاد
pack
stuff
wrap
1.Because the automatic firing mechanism was defective, the hunter had to wad the powder into the gun by hand.
1. چون ساز و کار شلیک خودکار خراب بود، شکارچی باید باروت را با دست به درون تفنگ می فشرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
wacky
w.c.
vulture
vulpes velox
vulnerable
wade
wader
waders
wafer
waffle
کلمات نزدیک
wacky
wacko
w
vw
vulva
wadding
waddle
wade
wader
wadi
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان