[فعل]

to wait about

/weɪt əˈbaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: waited about] [گذشته: waited about] [گذشته کامل: waited about]

1 منتظر ماندن صبر کردن

مترادف و متضاد wait around
  • 1.Let’s wait about and see what happens.
    1. بیا صبر کنیم و ببینیم چه می‌شود.
  • 2.We spent the whole day waiting about for something exciting to happen, but nothing did.
    2. ما تمام روز منتظر اتفاق هیجان‌انگیزی بودیم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان