Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرسه زدن
2 . گشتزنی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to wander
/ˈwɒn.dər/
فعل ناگذر
[گذشته: wandered]
[گذشته: wandered]
[گذشته کامل: wandered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرسه زدن
سرگردان بودن، گشت زدن، دوری زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرسه زدن
ول گشتن
سرگردان بودن
غاز چرانیدن
1.We spent the morning wandering around the old part of the city.
1. ما صبح را صرف پرسه زدن در بخشهای قدیمی شهر کردیم.
[اسم]
wander
/ˈwɒn.dər/
قابل شمارش
2
گشتزنی
پرسه
1.I went to the park and had a wander around.
1. من به پارک رفتم و گشتی زدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
wanda
wand
wan
waltz
walter
wanderer
wandering
wanderings
wanderlust
wane
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان