[فعل]

to want

/wɒnt/
فعل گذرا
[گذشته: wanted] [گذشته: wanted] [گذشته کامل: wanted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواستن میل داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواستن میل داشتن
مترادف و متضاد desire wish despise dislike
to want something
چیزی خواستن
  • 1. I want some chocolate.
    1. من مقداری شکلات می‌خواهم.
  • 2. What do you want to eat?
    2. چه چیزی میل داری بخوری؟
to want a word with somebody
خواستن با کسی صحبت کردن
  • She wants a word with you.
    او می‌خواهد با تو چند کلمه صحبت کند.
All I want is ...
من فقط ... می‌خواهم
  • All I want is the truth.
    من فقط حقیقت را می‌خواهم.
just what I wanted
درست همان چیزی که می‌خواستم
  • Thanks for the present—it's just what I wanted.
    ممنون بابت کادو؛ درست همان چیزی است که می‌خواستم.
The last thing I wanted was to ...
آخرین چیزی (کاری) که می‌خواستم (بکنم)...
  • The last thing I wanted was to upset you.
    آخرین چیزی که می‌خواستم این بود که ناراحتت کنم [اصلا نمی‌خواستم ناراحتت کنم].
to want somebody/something to do something
از کسی/چیزی خواستن کاری را انجام دادن
  • Do you want me to take you to the station?
    می‌خواهی تو را به ایستگاه برسانم؟
I just wanted...
من فقط می‌خواستم...
  • I just wanted to know if everything was all right.
    من فقط می‌خواستم بدانم آیا همه‌چیز روبه‌راه است یا نه.
if you want
اگر بخواهی
  • You can come too, if you want.
    تو هم می‌توانی بیایی، اگر بخواهی.
to want (to do something)
خواستن کاری را انجام دادن
  • What do you want to do tomorrow?
    فردا می‌خواهی چه کار کنی؟
to want somebody/something doing something
از کسی/چیزی خواستن کاری را انجام دادن
  • I don't want you coming home so late.
    من نمی‌خواهم تو اینقدر دیر به خانه بیایی.
to want somebody/something + adj
کسی/چیزی را (به نوعی) خواستن
  • Do you want your coffee black or white?
    قهوه خود را تلخ می‌خواهید یا با شکر؟
کاربرد فعل want به معنای خواستن یا میل داشتن
معادل فعل "want"، در فارسی "خواستن" یا "میل داشتن" است.
- زمانی که بخواهیم از میل یا خواسته افراد صحبت کنیم، از این فعل استفاده می‌کنیم. مثال:
".I want some chocolate" (من مقداری شکلات می‌خواهم.)

2 نیاز داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: احتیاج داشتن نیاز داشتن
informal
مترادف و متضاد need require
to want something
به چیزی نیاز داشتن
  • 1. We'll want more furniture for the new office.
    1. ما برای دفتر جدید به لوازم بیشتری نیاز داریم.
  • 2. What this house wants is a good clean.
    2. آنچه این خانه نیاز دارد یک نظافت خوب است.
to want doing something
به انجام کاری نیاز داشتن
  • The plants want watering daily.
    این گیاهان به آبیاری روزانه نیاز دارند.
to want to be/have something
نیاز به چیزی داشتن
  • The plants want to be watered daily.
    این گیاهان نیاز دارند (که) روزانه آبیاری شوند.
to be wanted somewhere
جایی کسی را خواستن، به کسی در جایی نیاز داشتن
  • 1. Excuse me, you're wanted on the phone.
    1. ببخشید، شما را پای تلفن می‌خواهند.
  • 2. She's wanted immediately in the director's office.
    2. به او سریع در دفتر مدیر نیاز دارند.

3 باید بایستن

informal
مترادف و متضاد ought to should
to want to do something
باید کاری را انجام دادن
  • 1. He wants to be more careful.
    1. او باید بیشتر مراقب باشد.
  • 2. If possible, you want to avoid alcohol.
    2. اگر ممکن است، باید از نوشیدن الکل پرهیز کنید.
  • 3. You don't want to do it like that.
    3. تو نباید این کار را اینگونه انجام دهی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان