Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گرم کردن
2 . گرم شدن
3 . گرم کردن (تمرین ورزشی)
4 . گرم افتادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to warm up
/wɔrm ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: warmed up]
[گذشته: warmed up]
[گذشته کامل: warmed up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گرم کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حرارت دادن
گرم کردن
1.I warmed up some soup for lunch.
1. من کمی سوپ برای نهار گرم کردم.
2
گرم شدن
1.It was cold this morning , but it's warming up now .
1. هوا امروز صبح سرد بود، اما الان گرم شده است.
3
گرم کردن (تمرین ورزشی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گرم کردن
1.The runners began warming up.
1. دوندهها شروع کردند به گرم کردن.
2.You should warm up before exercising.
2. شما باید قبل از ورزش کردن گرم کنید.
4
گرم افتادن
سرگرمکننده شدن
1.The party soon warmed up.
1. مهمانی کمکم گرم میافتاد.
تصاویر
کلمات نزدیک
warm
warlord
warlock
warlike
warily
warm-blooded
warm-hearted
warm-up
warm-up suit
warming
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان