Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . هشدار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to warn
/wɔːrn/
فعل گذرا
[گذشته: warned]
[گذشته: warned]
[گذشته کامل: warned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
هشدار دادن
اطلاع دادن، اخطار دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اخطار کردن
تذکر دادن
هشدار دادن
نهی کردن
مترادف و متضاد
advise
alert
notify
1.Put that ball down and come over here, Laura - I'm warning you!
1. "لورا" توپ را بگذار زمین و بیا اینجا - دارم به تو اخطار میدهم!
2.This particular curry is extremely hot - be warned!
2. این ادویه کاری بخصوص، بسیار تند است - مطلع باش!
3.We were warned not to eat the fish.
3. به ما هشدار داده شده بود که ماهی نخوریم.
تصاویر
کلمات نزدیک
warmth
warmly
warming
warm-up suit
warm-up
warn off
warning
warning triangle
warp
warp and weft
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان