[فعل]

to warn

/wɔːrn/
فعل گذرا
[گذشته: warned] [گذشته: warned] [گذشته کامل: warned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هشدار دادن اطلاع دادن، اخطار دادن

مترادف و متضاد advise alert notify
  • 1.Put that ball down and come over here, Laura - I'm warning you!
    1. "لورا" توپ را بگذار زمین و بیا اینجا - دارم به تو اخطار می‌دهم!
  • 2.This particular curry is extremely hot - be warned!
    2. این ادویه کاری بخصوص، بسیار تند است - مطلع باش!
  • 3.We were warned not to eat the fish.
    3. به ما هشدار داده شده بود که ماهی نخوریم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان