[اسم]

watercolor

/ˈwɔːtərkʌlər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آبرنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: آبرنگ
  • 1.Most of her paintings were done in watercolors.
    1. بیشتر نقاشی‌های او با آبرنگ کشیده شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان