Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آبرنگ
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
watercolor
/ˈwɔːtərkʌlər/
قابل شمارش
1
آبرنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبرنگ
1.Most of her paintings were done in watercolors.
1. بیشتر نقاشیهای او با آبرنگ کشیده شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
waterbird
water-repellent
water vole
water under the bridge
water tower
watercourse
watercraft
watercress
watered-down
waterfall
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان