مترادف و متضاد
be clothed in
dress in
put on
change
disrobe
take off
to wear a dress/coat/tie/t-shirt/pants ...
پیراهن/پالتو/کراوات/تیشرت/شلوار و... پوشیدن
1.
Do I have to wear a tie?
1.
آیا باید کراوات بپوشم [بزنم]؟
2.
She was wearing a new coat.
2.
او یک پالتوی جدید پوشیده بود.
3.
Tracey is wearing a simple black dress.
3.
"تریسی" یک پیراهن ساده مشکی پوشیدهاست.
کاربرد فعل wear به معنای پوشیدن
معادل فعل wear در فارسی "پوشیدن" است. این فعل معمولاً اشاره به عمل "به تن کردن لباس" دارد. مثلاً:
".Tracey is wearing a simple black dress" ("تریسی" یک پیراهن ساده مشکی پوشیدهاست.)
2
موی (کوتاه، بلند و...) داشتن
موی خود را به مدل خاصی درست کردن
to wear one's hair + adj.
موی (کوتاه، بلند و...) داشتن
1.
Hannah preferred to wear her hair short.
1.
هانا ترجیح داد مویش کوتاه باشد.
2.
The students wore their hair long.
2.
موهای دانشجویان بلند بود.
کاربرد فعل wear به معنای مو درست کردن
فعل "wear" در اینجا به معنای "مو درست کردن" است. وقتیکه موهای شما شکل بهخصوصی داشته باشد (بلند یا کوتاه باشد) و یا آن را به مدل خاصی کوتاه کنید، از این فعل برای نشان دادن آن استفاده میشود.
3
گذاشتن (کلاه و ...)
زدن (عینک)
to wear a hat/glasses/sunglasses
کلاه گذاشتن/عینک/عینک آفتابی زدن
He wore glasses.
او عینک زده بود.
to wear a beard
ریش گذاشتن
Since I wear a beard I won't need the shaving soap.
از آنجایی که من ریش میگذارم، به صابون ریش نیاز ندارم.
4
کردن (آرایش)
1.She never wears make-up.
1.
او هیچوقت آرایش نمیکند.
5
داشتن (حالت بهخصوص چهره)
مترادف و متضاد
have
1.He wore a puzzled look on his face.
1.
او نگاهی سردرگم در چهرهاش داشت [نگاهی سردرگم در چهرهاش بود].
2.They wear a frozen smile on their faces.
2.
آنها لبخندی سرد بر چهرهشان داشتند.
6
کهنه شدن
فرسوده شدن، (نازک، ساییده، صاف و ...) شدن
مترادف و متضاد
erode
1.The carpets are starting to wear.
1.
فرشها دارند کمکم کهنه میشوند.
to wear + adj.
... شدن
1.
The sheets have worn thin.
1.
ورقهها نازک شدهاند.
2.
The stones have been worn smooth by the constant flow of water.
2.
سنگها بهواسطه جریان مداوم آب، صاف شدهاند.
to wear well
خوب ماندن/خوب دوام آوردن
1.
That carpet is wearing well, isn't it?
1.
آن فرش خوب دوام آورده است، مگر نه؟
2.
You're wearing well—only a few gray hairs!
2.
تو خوب ماندهای؛ فقط چندتا موی خاکستری!
7
ایجاد کردن (سوراخ، راه و ...)
to wear something + adv./prep.
چیزی ایجاد کردن
1.
I've worn holes in all my socks.
1.
در تمام جورابهایم سوراخ ایجاد کردهام [تمام جورابهایم را سوراخ کردهام].
2.
The water had worn a channel in the rock.
2.
آب، کانالی در صخره ایجاد کرده بود.
[اسم]
wear
/wer/
غیرقابل شمارش
8
پوشاک
لباس
مترادف و متضاد
apparel
attire
clothes
clothing
dress
gear
casual/evening ...wear
لباس راحتی/رسمی و...
1.
I need to buy some casual wear.
1.
باید کمی لباس راحتی بخرم.
2.
The band were dressed in evening wear.
2.
گروه موسیقی لباس رسمی پوشیده بودند.
children's/ladies'/men’s/women’s ... wear
پوشاک کودکان/بانوان/آقایان/زنان و...
Where's the children’s wear section of the store?
بخش لباس کودکان فروشگاه کجاست؟
کاربرد اسم wear به معنای لباس یا پوشاک
اسم wear به معنای لباس یا پوشاک است. زمانی که بخواهیم به لباس یا پوشاک بهخصوصی اشاره کنیم، از این اسم استفاده میکنیم. مثلا:
"work wear" (لباس کار)
"evening wear" (لباس رسمی)
"casual wear" (لباس راحتی)
"children’s wear" (پوشاک کودکان)
9
کهنگی
فرسودگی
مترادف و متضاد
damage
deterioration
1.The machines have to be checked regularly for wear.
1.
دستگاهها باید مدام برای فرسودگی بررسی شوند.
2.This carpet is showing signs of wear.
2.
این فرش نشانههایی از کهنگی دارد نشان میدهد.
10
استفاده
پوشش
مترادف و متضاد
use
wearing
1.The suit has about another 10 years of normal wear left in it.
1.
این کت و شلوار حدوداً 10 سال دیگر استفاده [عمر] عادی خواهد داشت.
2.You should get years of wear out of that carpet.
2.
باید سالها از آن فرش استفاده کنید [آن فرش سالها برای شما عمر خواهد کرد یا استفاده خواهد داشت].