Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تمیز کردن
2 . عمل دستمال کشیدن
3 . دستمال مرطوب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to wipe
/waɪp/
فعل گذرا
[گذشته: wiped]
[گذشته: wiped]
[گذشته کامل: wiped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تمیز کردن
پاک کردن، دستمال کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمیز کردن
1.Have you got a cloth that I can wipe the floor with?
1. آیا دستمالی داری که با آن زمین را تمیز کنم؟
2.He wiped a tear from his eye.
2. او اشک را از چشمش پاک کرد.
3.I'll just wipe the table.
3. من همین الان میز را تمیز کردم.
[اسم]
wipe
/waɪp/
قابل شمارش
2
عمل دستمال کشیدن
عمل تمیز کردن
1.Can you give the table a quick wipe?
1. میتوانی سریع میز را دستمال بکشی؟
3
دستمال مرطوب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دستمال
a box of face wipes
یک بسته دستمال مرطوب
تصاویر
کلمات نزدیک
wintry
wintersweet
winter tire
winter sports
winter solstice
wipe off
wipe out
wipe up
wiped out
wiper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان