[فعل]

to wipe

/waɪp/
فعل گذرا
[گذشته: wiped] [گذشته: wiped] [گذشته کامل: wiped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تمیز کردن پاک کردن، دستمال کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمیز کردن
  • 1.Have you got a cloth that I can wipe the floor with?
    1. آیا دستمالی داری که با آن زمین را تمیز کنم؟
  • 2.He wiped a tear from his eye.
    2. او اشک را از چشمش پاک کرد.
  • 3.I'll just wipe the table.
    3. من همین الان میز را تمیز کردم.
[اسم]

wipe

/waɪp/
قابل شمارش

2 عمل دستمال کشیدن عمل تمیز کردن

  • 1.Can you give the table a quick wipe?
    1. می‌توانی سریع میز را دستمال بکشی؟

3 دستمال مرطوب

معادل ها در دیکشنری فارسی: دستمال
a box of face wipes
یک بسته دستمال مرطوب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان