[فعل]

to wipe off

/waɪp ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: wiped off] [گذشته: wiped off] [گذشته کامل: wiped off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کاهش دادن کم‌ارزش کردن، از بین بردن

  • 1.There was a huge stock market crash which wiped 24 percent off stock prices.
    1. سقوط بزرگی در بازار سهام به وجود آمد که بیست و چهار درصد قیمت سهام را کاهش داد.

2 پاک کردن تمیز کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زدودن
  • 1.He wiped the sweat off his forehead.
    1. او عرق را از پیشانی‌اش پاک کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان