Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تحمل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to withstand
/wɪθˈstænd/
فعل گذرا
[گذشته: withstood]
[گذشته: withstood]
[گذشته کامل: withstood]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تحمل کردن
تاب آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاب آوردن
مقاومت کردن
مترادف و متضاد
resist
stand up to
1.She cannot withstand the pressures of her job.
1. او نتوانست فشار کاری را تحمل کند.
2.The old building withstood the terrible storm.
2. ساختمان قدیمی طوفان وحشتناک را تاب آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
without fear or favor
without fail
without doubt
without a shadow of a doubt
without a doubt
witless
witness
witness box
wits
witticism
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان