Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شاهد
2 . شاهد (چیزی) بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
witness
/ˈwɪtnəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شاهد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شاهد
گواه
مترادف و متضاد
observer
1.Police have appealed for witnesses to the accident.
1. پلیس از شاهدین حادثه درخواست همکاری کردهاست.
a witness to the killing
شاهد قتل
[فعل]
to witness
/ˈwɪtnəs/
فعل گذرا
[گذشته: witnessed]
[گذشته: witnessed]
[گذشته کامل: witnessed]
صرف فعل
2
شاهد (چیزی) بودن
گواه (بر چیزی) بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شاهد بودن
1.Did anyone witness the attack?
1. آیا کسی شاهد آن حمله بود؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
witloof
within
withers
wither
withdrawnness
witnesser
wizard
wobble
woefully
wok
کلمات نزدیک
witless
withstand
without fear or favor
without fail
without doubt
witness box
wits
witticism
witty
wizard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان