Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مجروح کردن
2 . زخم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to wound
/wuːnd/
فعل گذرا
[گذشته: wounded]
[گذشته: wounded]
[گذشته کامل: wounded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مجروح کردن
زخمی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زخم کردن
زخمی کردن
1.The police chief was badly wounded in the explosion.
1. رئیسپلیس در انفجار بهشدت مجروح شد.
[اسم]
wound
/wuːnd/
قابل شمارش
2
زخم
جراحت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جراحت
زخم
مترادف و متضاد
injury
a knife wound
جراحت چاقو
تصاویر
کلمات نزدیک
would-be
would you like to order now?
would you like to leave a message?
would you like to have a look at the skirts?
would you like something to eat?
wound up
wounded
wow
wow!
wpc
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان