Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مجروح
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
wounded
/ˈwuːndɪd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مجروح
زخمی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جریحهدار
ریش
زخمی
مجروح
1.She nursed the wounded soldier.
1. او از سرباز مجروح پرستاری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
wound
worthless
worth
worst
worship
wow
wrangle
wrap
wrap up
wraparound
کلمات نزدیک
wound up
wound
would-be
would you like to order now?
would you like to leave a message?
wow
wow!
wpc
wraf
wrangle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان