[اسم]

wrist

/rɪst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مچ دست

معادل ها در دیکشنری فارسی: مچی مچ دست مچ
  • 1.She's broken her wrist.
    1. مچ دستش شکسته‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان