مترادف و متضاد
erroneous
false
incorrect
correct
right
1.This man has done nothing wrong.
1.
این مرد، هیچ کار اشتباهی انجام نداده است.
2.Three of your answers were wrong.
2.
سه تا از جوابهای تو اشتباه بودند.
to get the answers wrong
پاسخ اشتباه دادن
I got all the answers wrong.
من پاسخ همه سوالها را اشتباه دادم.
to be wrong about something/somebody
راجع به چیزی/کسی اشتباه کردن
You were wrong about Tom; he's not married after all.
راجع به تام اشتباه فکر کردی؛ او ازدواج نکرده است.
to have the wrong number
شماره اشتباه را گرفتن
I'm sorry, you have the wrong number.
معذرت میخواهم، شما شماره اشتباه را گرفتید.
to prove somebody wrong
ثابت کردن اینکه کسی اشتباه میکند
She would prove him wrong.
او ثابت میکند که او اشتباه میکند.
to go the wrong way
راه اشتباه را رفتن
We're going the wrong way.
ما داریم از راه اشتباه میرویم.
wrong (to do something)
انجام کاری اشتباه بودن
We were wrong to assume that she'd agree.
اشتباه کردیم که فرض کردیم او موافقت میکند.
Correct me if I'm wrong
اگر اشتباه میکنم بگو [شاید دارم اشتباه میگویم]
Correct me if I'm wrong but didn't you say you two knew each other?
اگر اشتباه میکنم بگو، ولی مگه تو نگفتی که همدیگر را میشناسید؟
wrong (of/for somebody) (to do something)
انجام کاری برای کسی اشتباه بودن
It was wrong of me to get so angry.
اشتباه کردم که آنقدر عصبانی شدم.
wrong that…
اشتباه که ...
It is wrong that he should not be punished for what he did.
اشتباه است که او نباید برای کاری که کرده است مجازات شود.
کاربرد واژه wrong به معنای اشتباه
معادل واژه wrong در فارسی "اشتباه" و یا "غلط" است. همانطور که از مفهوم این واژه پیداست، زمانی که میخواهیم بگوییم چیزی اشتباه و یا غلط است از واژه wrong استفاده میکنیم. مثال: " wrong answer" (جواب اشتباه)
2
مشکل
مسئله
مترادف و متضاد
problematic
right
1."What's wrong?" "Oh, nothing."
1.
"مشکل چیست؟" "اوه، هیچی."
there is/are something wrong with something
مشکلی برای چیزی به وجود آمدن
1.
There's something wrong with my computer.
1.
مشکلی برای رایانهام بهوجود آمدهاست.
2.
You've been quiet all evening. Is there anything wrong?
2.
تمام عصر را ساکت بودهاید. مشکلی پیش آمدهاست؟ [چیزی شده است؟]
to have something wrong with something
چیزی مشکلی داشتن
I have something wrong with my foot.
پایم مشکلی دارد.
wrong with something/with doing something
چیزی/انجام کاری مشکلی داشتن
What's wrong with eating meat?
خوردن گوشت چه مشکلی دارد؟
کاربرد واژه wrong به معنای مشکل
واژه wrong صفتی عموما به معنای اشتباه و یا غلط است، ولی در اینجا به معنای مشکل یا مسئله است.
مثال زیر را در نظر بگیرید:
"?What's wrong" (مشکل چیست؟) در این مثال دیگر معادل "اشتباه" و یا "غلط" را نمیتوان برای wrong در نظر گرفت.
واژه wrong وقتی که بهعنوان فعل بیاید به معنای بدرفتاری کردن است. این کاربرد واژه wrong کاربردی رسمی است و در مکالمههای روزمره بهندرت استفاده میشود.
[اسم]
wrong
/rɑŋ/
قابل شمارش
5
غلط
کار غلط، عمل اشتباه
مترادف و متضاد
badness
immorality
wickedness
right
1.Babies don't know the difference between right and wrong.
1.
بچهها فرق بین درست و غلط را نمیدانند.
2.Her son can do no wrong in her eyes.
2.
به چشم او پسرش نمیتواند هیچ کار غلطی بکند.
3.It is time to forgive past wrongs if progress is to be made.
3.
(الان) وقت بخشیدن کارهای غلط گذشته است، اگر که قرار است پیشرفتی حاصل شود.
توضیح درباره واژه wrong
واژه wrong در مفهوم اسم، هم میتواند قابل شمارش و هم غیرقابل شمارش باشد. وقتی که بهطور کلی به غلط بودن چیزی اشاره دارد، غیرقابل شمارش است. ولی زمانی که به معنای رفتار یا عملی بهخصوص که از نظر اخلاقی یا قانونی اشتباه است؛ اشاره دارد، قابل شمارش است.
[قید]
wrong
/rɑŋ/
غیرقابل مقایسه
6
غلط
بهاشتباه
مترادف و متضاد
incorrectly
wrongly
correctly
right
to do something wrong
کاری را اشتباه/غلط انجام دادن
1.
The program won't load. What am I doing wrong?
1.
برنامه بارگذاری نمیشود. چه کاری را دارم اشتباه انجام میدهم؟
2.
You spelled my name wrong.
2.
تو اسم من را غلط هجی کردی.
کاربرد قید wrong
قید wrong بعد از افعال بهکار میرود و اشاره دارد به اینکه آن فعل نتیجه درستی نداشته است یا اینکه نتیجهای که داده مدنظر شما نبوده است.