Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . بازو
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el brazo
/bɾˈaθo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: brazos]
1
بازو
1.Aunque perdió un brazo en la guerra, sigue entrenando.
1. با اینکه او یکی از بازوهایش را در جنگ از دست داد، هنوز هم به تمرین ادامه میدهد.
کلمات نزدیک
cabeza
sien
fosa nasal
lengua
peca
mano
pierna
rodilla
pie
vientre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان