[فعل]

brillar

/bɾiʎˈaɾ/
فعل ناگذر
[گذشته: brillé] [حال: brillo] [گذشته: brillé] [گذشته کامل: brillado]

1 برق زدن درخشیدن

  • 1.Las estrellas brillaban con tanta luz que los viajeros no tenían necesidad de faroles.
    1. ستارگان با چنان نوری می‌درخشیدند که مسافران به فانوس نیاز نداشتند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان