Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . کبودی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la contusión
/kˌɔntusjˈɔn/
قابل شمارش
مونث
[جمع: contusiones]
1
کبودی
1.Alfredo me golpeó en el hombro y me dejó una contusión.
1. "آلفردو" با مشت به شانهام زد و آن را کبود کرد.
کلمات نزدیک
fractura
pulso
herida
accidente
lesión
quemadura
mordedura
descarga eléctrica
sutura
conmoción cerebral
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان