Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . خرد کردن
2 . کوتاه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
cortar
/kɔɾtˈaɾ/
فعل گذرا
[گذشته: corté]
[حال: corto]
[گذشته: corté]
[گذشته کامل: cortado]
صرف فعل
1
خرد کردن
ریز کردن
1.Voy a cortar las verduras para la sopa.
1. من سبزیجات را برای سوپ خرد خواهم کرد.
2
کوتاه کردن
1.Mi abuela siempre me cortaba el cabello.
1. مادربزرگم همیشه موهایم را کوتاه میکرد.
کلمات نزدیک
conserva
condimentar
colesterol
colar
cocido
croqueta
dieta equilibrada
dorar
dulces
entrante
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان