[اسم]

la eficacia

/ˌefikˈaθja/
غیرقابل شمارش مونث

1 تأثیر

  • 1.La eficacia del paracetamol en el alivio del dolor es probado.
    1. تأثیر استومینوفن بر تسکین‌دادن درد ثابت شده‌است.

2 بازده راندمان

  • 1.Marta demostró gran eficacia en su trabajo y por eso la ascendieron.
    1. "مارتا" در کار خود بازده زیادی نشان داد و به همین دلیل ترفیع گرفت.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان