Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . توتفرنگی
2 . مته (دندانپزشکی)
3 . دستگاه فرز
4 . آدم افادهای
5 . افادهای
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la fresa
/fɾˈesa/
قابل شمارش
مونث
[جمع: fresas]
1
توتفرنگی
1.En el verano, me gusta comer helado de fresa.
1. من دوست دارم در تابستان بستنی توتفرنگی بخورم.
2
مته (دندانپزشکی)
1.Odio cuando el dentista prende la fresa.
1. از وقتی که دندانپزشک مته را روشن میکند، خیلی بدم میآید.
3
دستگاه فرز
1.La fresa necesita ser reemplazada.
1. دستگاه فرز باید تعویض بشود.
4
آدم افادهای
آدم خودشیفته
(el fresa)
informal
1.María sí es una fresa. No la soporto.
1. "ماریا" خیلی آدم خودشیفتهای است. من نمیتوانم او را تحمل کنم.
[صفت]
fresa
/fɾˈesa/
قابل مقایسه
[حالت مونث: fresa]
[جمع مونث: fresas]
[جمع مذکر: fresas]
5
افادهای
متکبر
1.A ese bar solo va pura gente fresa.
1. فقط آدمهای افادهای به آن بار میروند.
کلمات نزدیک
limón
tomate
pera
plátano
manzana
piña
sandía
pomelo
lima
melocotón
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان