[اسم]

la fresa

/fɾˈesa/
قابل شمارش مونث
[جمع: fresas]

1 توت‌فرنگی

  • 1.En el verano, me gusta comer helado de fresa.
    1. من دوست دارم در تابستان بستنی توت‌فرنگی بخورم.

2 مته (دندان‌پزشکی)

  • 1.Odio cuando el dentista prende la fresa.
    1. از وقتی که دندان‌پزشک مته را روشن می‌کند، خیلی بدم می‌آید.

3 دستگاه فرز

  • 1.La fresa necesita ser reemplazada.
    1. دستگاه فرز باید تعویض بشود.

4 آدم افاده‌ای آدم خودشیفته (el fresa)

informal
  • 1.María sí es una fresa. No la soporto.
    1. "ماریا" خیلی آدم خودشیفته‌ای است. من نمی‌توانم او را تحمل کنم.
[صفت]

fresa

/fɾˈesa/
قابل مقایسه
[حالت مونث: fresa] [جمع مونث: fresas] [جمع مذکر: fresas]

5 افاده‌ای متکبر

  • 1.A ese bar solo va pura gente fresa.
    1. فقط آدم‌های افاده‌ای به آن بار می‌روند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان